چرا نمی کشد مرا
|
|
چرا نمی کُشد مرا ، خدایِ چشمهایِ تو
میان ِ آب و آتشم برایِ چشمهایِ تو
قسم به ساحت ِ غزل ، دقیقه ای هزار بار
دلم عجیب می کند هوایِ چشمهایِ تو
چقدر با ستاره ها به لحن ِ آب و آینه
شبانه حرف می زنم به جایِ چشمهایِ تو
از آن شبی که دیدمت ، همان یکی دو قرن ِ پیش
نشسته ام کنار ِ دل ، به پایِ چشمهایِ تو
سکوت ِ گاه گاه ِ تو ، مرا شکنجه می دهد
خدا کند که بشنوم صدایِ چشمهایِ تو
اگر چه شرم می کنم بگویمت که شاعرم.
ولی تمام ِ این غزل ، فدایِ چشمهای تو
نظرات شما عزیزان:
|
چهار شنبه 16 فروردين 1402برچسب:, |
|
|
|